علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

شرمنده دیر کردم...

سلام قلب مامانی مدت زیادیه از شیطونیات و کارای قشنگت ننوشتم از وقتی عمو حسین اومده کارای منم بیشتر شده باید خونه دائما مرتب باشه و ناهار و شام خوب درست بشه مادرجونم که سنی ازش گذشته و به خاطره سنگینی وزنش سخت بلند میشه و وضعیت جسمیش خیلی خوب نیست بابایی هم از نشستن بیش از حد من پای اینترنت شاکیه منم دیدم حق داره واسه همین بعضی از کارای جالبی رو که انجام میدی توی تقویم مینویسم تا توی یه فرصت مناسب بنویسم میدونی تصمیم گرفتم دیر به دیر بیام واست بنویسم البته این تصمیم تا چند وقت دیگه عملی میشه چون بعضی از خاطراتو که هنوز ننوشتم باید بنویسم تا سرم تلم بار نشن مامان سعی میکنه زود زود بیاد پیشت فعلا خدافظ نفس مامان ...
30 شهريور 1390

سلام ما اومديم

سلام به همه ي دوستاي خوبم يه ساعتي ميشه اومدم كلي كار دارم كلي مطلب قديمي و جديد واسه نوشتن دارم خبراي خوب و... فردا قراره برادر شوهرم و خانمو  2 تا ني ني هاش از شمال بيان منو جاريم يه مشكل بزرگ باهم داريم و باهم حرف نميزنيم ومن اصلا دوس ندارم اينطوري باشه جريانشو سعي ميكنم تا امشب بنويسم و از شما ميخوام راهنماييم كنيد تا شايد اين كدورتا تموم بشه.     ...
24 شهريور 1390

امپراطور و واکسن 6 ماهگی

 سلام مامانی امروز باهم رفتیم بهداشت واسه اندازه گیری قدو وزنو دور سروووووووووووووووووووو واکسن که چند روزی هم عقب افتاده بود اول کلی واسه وزن کردنت معطل شدم چون خانمای محترم میگفتن اتاق بهم ریختست بیرون باشید صداتون میکنیم هرچی منتظر شدم صدام نکردن منم رفتم تو اتاق هنوز همون جوری بود و من به زور خودمو کنترل کردم متاسفانه خاله زینب نبود تا کاراتو انجام بده و یه خانم جدید اومده  بود که فکر میکرد عقل کله،حرفای که دکترت بهم گفته بود رو قبول نمیکرد و میگفت:من میگم ...چه کار دکتر داری... به موقش حالشو میگیرم مامان بدی نیستم ها ولی کسی که نمیدونم کارشناسی داره یا نه سطح سوادش بیشتر از یه دکتره،خوب بعضیا این طورین دیگه فکر میکنن ...
11 شهريور 1390

خوابیدن جدید امپراطور (سری دوم)

سلام قلب مامان بعد از اون خواب قشنگت که دستاتو ئمیزاشتی روی چشمات بعد میخوابیدی این بار موقع خواب دستتو میزاری به گهواره ومحکم میگیری تا وقتی که از خواب بیدار شی .زندگیم این کارا رو میکنی که مادر جون همش میگه کاش میشد بخوریمش.         این از خواب قدیمی ترت     که الان این جوری شده ...
11 شهريور 1390

امپراطور استخوان میخورد...

این روزا بازار دندون در اوردنت داغه داغه همه منتظریم تا یکی از دندونای قشنگت جونه بزنه تا مراسم دندون در اوردنت رو برگزار کنیم اما خبری نیست دکتر گفته از دندون گیر و استخون استفاده کنیم جون مفیده هم به خاطره دندونات هم به خاطره لثه هات اینجا هم بفل چدر جونی و یه استخون دسته که با اشتهای تمام داری نوش جان میکنی.   ...
11 شهريور 1390

امپراطور نون میخوره

چند روزه پیش که 5 ماهو 8 روزت بود موقع صبحونه بغلم  نشسته بودی و یهو دیدم داری ملچ ملوچ میکنی وقتی نیگا کردم دیدم وقتی که من داشتم با بابایی حرف میزدم شما از فرصت استفاده کردید و نون تو دستمو گذاشتید تو دهنتون واااااااااااااای که چه هیجانی داشتیم منو بابا ومادر جون بعد مادر جون شمارو بغل کرد و تا وقتی یه تیکه نون نرم ندادیم بهت دست از نگاهای طلب کارانت برنداشتی و وقتی نون رو با آب دهنت خیس کردی مجبور شدیم زودی نون رو از دهنت در بیاریم تا خدایی نکرده تیکه ای ازش نپره تو گلوت.اینم چند عکس که مامان گرفته البته زیاد سرتو پایین میووردی و خوب در نیومدن نمیدونم چرا اینجا کچل در اومدی. زندگیم آپلود اینتر...
9 شهريور 1390

امپراطور و آلو زرد

امپراطور ما این روزا عاشق خوردن شده.مامان فدات بشه نکه ٦ ماهگیت داره تموم میشه واسه همین ادعای بزرگیت میاد و میخوای غذا بخوری قلب مامان.شمابا دیدن غذاها سر شوغ میای خوب این طبیعیه و مامان قراره عصری واست فرنی درست کنه.یه روز که  من توی آشپزخونه کار داشتم که توگریه میکردی خواستم بیام پیشت که صدای گریت قطع شد و قتی اومدم دیدم بللللللللله بابایی یه آلو گذاشته دهنت و تو با گاز زدن بی دندونیتون همه ی آلو رو آبکی کردی و از این کار خوشت میومد و آروم شده بودی نمیدونم چرا دور دهنت قرمز شده بود و دون دون در اورده بود وقتی دهنت رو شستم چند دقیقه بعد خوب شدی ،شاید به آلو حساسیت داشته باشی و توی بزرگی خوب بشی آخه الان پوستت هم حساسه و باید بیشت...
9 شهريور 1390

نی نی شگفت انگیز من

  حالا که اومدید به من رای بدید من امپراطور نی نی وبلاگم در صورت ندادن رای محکوم به قهر میشوید... رای بدید دیگه.....   سلام دوستان به نظره من همه ی کارهای یه نی نی واسه پدرو مادرش شگفت انگیزه علی مرتضای ما کوچیکتر ازاونه که خالق کارای شگفت انگیز باشه مطمئنم بزرگتر که بشه میشه اعجوبه،چون کارای بزرگتر از سنش میکنه و همیشه یک ماه جلوتر از سنشه مثلا مدتیه موقع خواب خودشو خیس نمیکنه وموقعی که دو سه روزش بود به حرکات اطرافیانش عکس العمل نشون میداد و میخندیدوهمون روزا به موقع خواب اینورو اونور میشد و...این عکس باهمکاری منو باباش گرفته شده چون دوس داشتم توی مسابقه شرکت کنه توی این مسابقه حق ...
9 شهريور 1390

امپراطور و آویز گهواره

سلام قلب مامان چندروز پیش که ١٥٥ روزت بود کاری کردی که مامانو حسابی سر شوق اوردی باورم نمیشد کم کم داری بزرگ میشی. من برای کاری به آشپزخونه رفته بودم وآویزه بالای گهوارتو برات گذاشتم تا آهنگ بزنه چون شما خیلی از صداش خوشتون میاد و گاهی با صدای اون میخوابید.خلاصه وقتی برگشتم دیدم یکی از عروسکای آویزو گرفته بودی و گذاشتی تو دهنت ،این نشون میداد که مرحله ی دهانی رو زوتر از سنت شروع کردی نمیدونی چقدر خوشحال شدم و همون موقع برای ثبت این لحظه ی قشنگ کلی ازت عکس گرفتم وبعدش عروسکو از دهنت در اوردم چون الان مرحله ی دندون در اوردنت و باید حسابی مواظبت باشم که مریض نشی عسل مامان. ...
5 شهريور 1390